تعدادی – مقداری سیاسی اصلاح طلب اصلاح طلبان

تعدادی – مقداری: سیاسی اصلاح طلب اصلاح طلبان دولت روحانی اخبار سیاسی و اجتماعی

خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری گفت‌وگو با توماس وينتربرگ، فيلمساز دانماركی

در تصور كلي از كارگرداني كه خود مولف فيلم هست، عنصري فردگرايانه در قالب هنري سينما به چشم مي خورد كه همكاري و تعاون عضو جدايي ناپذير آن هست. اگرچه توماس وينتربر

گفت‌وگو با توماس وينتربرگ، فيلمساز دانماركی

گفت وگو با توماس وينتربرگ، فيلمساز دانماركی

عبارات مهم : احساس

در تصور كلي از كارگرداني كه خود مولف فيلم هست، عنصري فردگرايانه در قالب هنري سينما به چشم مي خورد كه همكاري و تعاون عضو جدايي ناپذير آن هست. اگرچه توماس وينتربرگ، فيلمساز دانماركي، بي چون وچرا يك مولف ناميده مي شود ولی اين فردگرايي در سال هاي اقامت او در يك كمون (خانه اشتراكي) – در كودكي و نوجواني با پدرومادرش- در حاشيه قرار گرفت. تعهد او در به تصوير كشيدن درگيري ميان افراد و جامعه برآمده از اين فصل مجزاي زندگي او است و احتمالا نياز او در تعريف هويتي كه در احاطه ديگراني است.

گفت‌وگو با توماس وينتربرگ، فيلمساز دانماركی

وينتربرگ در آخرين اثر بلندش مستقيما به خاطرات زندگي اشتراكي اش اشاره مي كند و عنوان فيلم، «كمون»، را نيز به آن تخصیص داده شده است داده هست. اين فيلم درام رمانتيك سير تحول يك شخصيت را به نمايش مي گذارد و مبحثي در دفاع از ثبات احساسي و زحمت هايي است كه حاصل زندگي همراه با گروهي بزرگ است كه در مقام سيستم حمايتي بي واسطه عمل مي كند. اين اثر با فيلم موفق «جشن» (1995) كه متعلق به سبك «دگما 95» يا فيلم «شكار» نامزد جايزه اسكار، همسو است و گره اصلي داستان به چالش كشيدن نحوه فكر گروهي است كه وقتي بي چون وچرا پذيرفته مي شود، به راحتي تهديد كننده پايه هاي زندگي مي شود.

اگرچه وينتربرگ خود معترف است كه بهترين اثرش برآمده از جايي است كه به آن حسي شخصي دارد و در سرزمين مادري اش ساخته شده، ولی اعتقاد است سير و سياحت هاي او در سينماي بين الملل حيات تازه اي به او بخشيده است.

در تصور كلي از كارگرداني كه خود مولف فيلم هست، عنصري فردگرايانه در قالب هنري سينما به چشم مي خورد كه همكاري و تعاون عضو جدايي ناپذير آن هست. اگرچه توماس وينتربر

در ادامه ترجمه گفت وگوي نشريه

«MovieMaker» را با اين كارگردان دانماركي مي خوانيد.

چطور تجربه بزرگ شدن در يك كمون، داستان هايي را كه جذب آنها مي شويد شكل داد و روي طريقه داستان گويي تان تاثير گذاشت؟ از آن دوران درس هايي گرفته ايد كه تا به امروز همراه تان باشند؟

اين دوران بسياري از داستان هايم را شكل داد. وقتي به زندگي ام از وقت سكونت در كمون نگاه مي كنم متوجه مي شوم به هر چيزي كه به دوران كودكي ام شباهت داشته، جذب شده است ام. اگر به درون مايه هاي فيلم هايم نگاه كنيد در اغلب آنها نظرياتي در مورد فرد در برابر جامعه گنجانده شده است و همچنين بايد بگويم بخشي از عوامل فيلم بودن شبيه به اين رابطه هست. جنبش «دگما 95» از جهات متفاوت با آنچه پدر و مادرم در آن وقت انجام مي دادند مشابه هست؛ به عنوان نمونه دست در دست هم از روي صخره مي پريدند تا تجربه اي جديد كسب كنند، تجربه اي كه هرگز نداشته اند ولی با همديگر، انرژي و حس با هم بودن فوق العاده اي را خلق مي كردند. روش تربيت من طوري بود كه بسياري از كارهايي را كه انجام مي دهم، سركوب كرده هست. از طرفي كودكي كه در چنين منزل پر از درگيري و تضاد بزرگ مي شود، مجبور مي شود ياد بگيرد چطور خودخواهي را در گوشه و اطراف منزل پيدا كند. اين چيزها براي يك كودك جالب هست، پيش از اينكه پروژه را راه بيندازم مصاحبه ها را خواندم و ديدم چطور مردم بعد از اينكه مي فهمند چه كساني هستند، خودشان را مي فروشند. من چيزهاي زيادي از آنها ياد گرفتم. اين چيزها در كار من با بازيگران و خلق شخصيت ها مفيد بود.

گفت‌وگو با توماس وينتربرگ، فيلمساز دانماركی

آيا شما امضاي كارگرداني داريد يا رشته اي فيلم هاي تان را به همديگر متصل كرده است؟ اگر داريد، آن امضا يا رشته چيست؟

وقتي با ديگران در اين باره صحبت مي كنم احساس آنها اين است كه من امضايي دارم اگر چه شايد اين عنوان در مورد فيلم «دور از اجتماع خشمگين» درست نباشد چون اصل كار از من نبود. ولی در فيلم هايي كه خودم فيلمنامه نويسي اش را بر عهده دارم، مردم اين حرف را مي زنند. اين آدم ها قيافه خاصي به خود مي گيرند و مي گويند: «اين فيلم توماس وينتربرگه.» منظور آنها را خوب نمي فهمم ولی باورشان دارم. تعريف مفهوم اين كلمه را به ديگران مي سپارم ولی مثل ساير كارگردانان به چيزهاي خاصي توجه مي كنم؛ به عنوان نمونه من به ساختارهاي خانوادگي، جوامع و فيلم هاي شخصيت محور با عنصرهای خاصي كه در آنهاست توجه مي كنم. به گمانم، بله، من امضايي دارم و وقتي خودم فيلمنامه كار را نمي نويسم اين امضا كمرنگ و نامريي مي شود.

در فيلم «شكار» روي يك شخصيت منحصر به فرد كه در برابر جامعه قرار مي گيرد، تمركز كرده اي و در فيلم «كمون» گروهي را تشكيل داده اي كه هر كدام دنیا بيني خودش را دارد. وقتي روي يك گروه تمركز مي كني، سطح دشواري كار چقدر تغيير مي كند؟

در تصور كلي از كارگرداني كه خود مولف فيلم هست، عنصري فردگرايانه در قالب هنري سينما به چشم مي خورد كه همكاري و تعاون عضو جدايي ناپذير آن هست. اگرچه توماس وينتربر

نوشتن «كمون» بسيار بسيار سخت بود. مشخصا وقتي مي خواهي شخصيت هايي كه در يك وقت به دنيا آمده اند را پيدا كني، نوشتن سخت تر مي شود. البته مجذوب و شيفته اين عنوان شدم ولی واقعا برايم سخت بود. سير كردن مسيري كه يك فرد دارد، شبيه به مسير شخصيت مدس ميكلسن در «شكار»، خيلي آسانتر هست. حين فيلم ساختن راجع به يك كمون، احساس مي كردم «خب، بايد اين انتظار را برآورده كنيم. بايد خط داستاني را بسط دهيم. بايد مسيرهاي اين شخصيت ها را نشان بدهيم.» از اين سبك لذت مي برم.

روند نوشتنت را برايم توضيح بده. ابتدا تك تك شخصيت ها را پرورش مي دهي بعد آنها را در داستاني منسجم مي گنجاني يا يكباره روي همه اين موارد كار مي كني؟

من هر دوي فيلمنامه هاي «شكار» و «كمون» را با توبياس ليندهولم نوشتم. او نويسنده و كارگرداني است كه سال 2016 براي فيلم «يك جنگ» نامزد جايزه اسكار شد. سعي داشتيم رشته اي را در اين فيلم تعريف كنيم كه تمامي شخصيت ها را مشمول بر شود. يك بار اين روند را انجام داديم. يك بار داستان را نوشتيم و بعد از آن تك تك شخصيت ها را شكل داديم. مسيري را براي هر كدام گزینش كرديم. گذشته و آينده اي براي ارزش نوشتيم. اين كار را براي تك تك ارزش انجام داديم و سپس آنها را دوباره كنار يكديگر قرار داديم و روند داستان را بررسي كرديم. مدام اين شخصيت ها را مي ساختيم و خراب مي كرديم به جز كل وجودشان را. چيزي كه اغلب اوقات از آن استفاده مي كرديم صحبت راجع به «فيلم پيش از ساختن فيلم»- گذشته شخصيت ها، از كجا آمده اند، فيلم چه چيزي از آب درخواهد آمد- بنابراين فيلم فقط آنچه روي پرده مي بينيد، نيست بلكه شكافي روباز روي آن زندگي اي كه روي پرده مي بينيد، وجود دارد.

گفت‌وگو با توماس وينتربرگ، فيلمساز دانماركی

ترينه دورهلم و اولريش تامسن نيز در فيلم موفق «جشن» (1998) بازي كردند. كار كردن با اين دو بازيگر بعد از نزديك به 20 سال، چگونه بود؟

جالب بود. اول از همه من آنها را خيلي دوست دارم، آنها دوستان من هستند. ثانيا، آنها بازيگران فوق العاده اي هستند. اين هم به كنار، جالب است كه در كنار يكديگر پير شده است ايم. يكي از مهم ترين درونمايه هاي فيلم «عدم وجود معصوميت» هست. در دومين فيلم بلندم، «جشن»، اين دو نقش زوج جواني را بازي مي كنند كه دلباخته هم مي شوند و در انتهاي فيلم از خانواده اي فروپاشيده فرار مي كنند. حالا وقت گذشته، پوست مان چروك شده، اتفاقات بي شماري افتاده، فرزند دار شده است ايم، ازدواج كرده ايم و جدا شده است ايم. حالا در ميانه زندگي با هم ملاقات كرده ايم. اين اتفاق براي من تجربه اي شگرف بود، شبيه به ثبت نقطه تحول نه تنها در زندگي شخصي مان بلكه در فيلم. خيلي جالب است كه جلوي آنها مي ايستي و احساس مي كني كمي جدي تر و بالغ تر شده است اي.

درباره سه فيلمي كه صحبت كرديم- «جشن»، «شكار» و «كمون»- درون مايه ها و صحنه هايي در آنها مشترك هست. آيا اين بازنمايي ناخودآگاهانه اي از خاطره زندگي با آدم هاي زياد در كودكي است؟

وقتي «جشن» را ساختم، احساس مي كردم «فيلمي است راجع به منزل اي پر از آدم هاي ديوانه كه دور يك ميز مي نشينند و به همديگر تهمت مي زنند.» بارها در كودكي در چنين موقعيتي قرار گرفتم. از بزرگ شدن در اين منزل واقعا لذت برده ام. براي من دوره اي طلايي بود كه عميقا دلم برايش تنگ شده است هست. مشخصا، منزل پر از درگيري و جنگ هاي داخلي بود ولی در مجموع زندگي زيبايي بود. هر سه اين فيلم ها به شدت تحت تاثير اين دورانم هست. موقعيت مورد علاقه ام در سينما وقتي است كه صحنه اي را دور يك ميز و با آدم هايي كه با همديگر حرف مي زنند، فيلمبرداري كنم.

برخي مي گويند اين صحنه ها سخت ترين صحنه براي فيلمبرداري هستند.

براي من اينطور نيست. من لذت مي برم. فيلم بعدي ام، بعد از فيلم فرانسوي- امريكايي كه الان در حال ساختش هستم، راجع به مصرف الكل است و صحنه هاي دور ميز نشستن هاي زيادي دارد. (مي خندد.)

تو معمولا از اين الگو پيروي مي كني كه يك فيلم دانماركي مي سازي و سپس يك فيلم بين المللي. احساس مي كني بايد طريقه كارگرداني ات را تغيير بدهي و به پروژه براساس مكان روي دادن داستان فكر كني؟

خب خيالم از اين بابت راحت شد. اطرافيانم تشويقم مي كنند فقط فيلمنامه هاي خودم را بسازم كه اين توصيه ارزش را يك تمجيد قلمداد مي كنم. و بله، وقتي «دور از اجتماع خشمگين» را مي ساختم امضايم كمرنگ تر از وقتي شد كه فيلمنامه هاي خودم را جلوي دوربين مي برم. ولی از اينكه فقط كارگرداني مي كردم، استخدام مي كردم و فقط كار فرد ديگري را انجام مي دادم، خيالي راحت داشتم و سرحال تر بودم. دانمارك كشور كوچكي است اينكه گهگاه كشورم را ترك كنم، كار ديگران را انجام دهم و آنچه در مدرسه فيلم ياد گرفتم را انجام دهم، برايم يك تجربه تجملاتي هست. رضايت خاطري از اين كار مي گيرم. بعد حتي وقتي به منزل برمي گردم از اينكه با دوستانم روي فيلمنامه خودم كار كرده ام، احساس رضايت بيشتري مي كنم. تا به حال كه از اين تكاپو و جنب وجوش لذت برده ام. زماني مي رسد كه ديگر وقت ندارم، قرار نيست زندگي من تا ابد جريان داشته باشد. بنابراين شايد بهتر باشد بيشتر روي كارهاي خودم تمركز كنم. هنوز نمي دانم. بايد فكرش را بكنم.

اين روزها براي ساخت فيلم در دانمارك با مشكل مالي روبه رو هستي؟ سخت مي توان فكر كرد كه برخي از فيلم هايت مي توانستند در صنعت گيشه محوري مثل امريكا ساخته شوند.

ساخت فيلم در دانمارك من را دچار كشمكش نمي كند. دولت بودجه را به ما مي دهد. فيلم ها به عنوان يك قالب هنري، تحت حمايت دولت ساخته مي شوند كه اين اقدام امكان ساخت آثاري را در جنبش دگما به ما داد. مي توانستي بدون حمايت هم بودجه فيلم را سرمايه گذاري كني. فكر كن با بانكي در لس آنجلس تماس مي گيري و او را متقاعد مي كني فيلمي راجع به آزار و اذيت كودكان طبق ده قانون دگما مي خواهي بسازي. (مي خندد) مي شود اين را فراموش كرد. بايد بگويم كه مي خواستم «شكار» يك فيلم امريكايي باشد. مي خواستم فيلمي باشد كه در دل جنگل، نزديك به كانادا يا امريكا و به زبان انگليسي ساخته شود. با سه تماس تلفني متوجه شدم راهي براي متقاعد كردن كسي كه چنين فيلمي را در امريكا سرمايه گذاري كند، وجود ندارد. كنايه آميز است كه چندين و چند پيشنهاد براي تبديل آن به سريال تلويزيوني امريكايي داشتم. احساس خوش شانسي مي كنم كه در كشوري هستم كه چنين حمايتي از ما مي شود و نيازي نيست ارزش تبليغاتي اثر را از ابتداي كار ثابت كني. كيفيت چيزي است كه بيشتر مورد حمايت قرار مي گيرد تا تبليغاتي و تجاري بودن فيلم.

در تجربه اي كه داشتي، و با توجه به آنچه در فيلم هايت ديده ايم، فكر مي كني براي انسان ها مقدر شده است است كه فردگرا و خودخواه باشند يا ما مي توانيم در محيطي اشتراكي موفق باشيم؟ برخي از شخصيت هاي فيلم «كمون» زحمت مي برند چراكه آنها آمادگي تسليم شدن در برابر نحوه فكر گروهي را ندارند.

فكر نمي كنم بتواني اين مساله را عموميت بدهي. فكر مي كنم در دهه 1970 آدم هاي زيادي سركوب شدند و بسياري از نحوه فكر گروهي لذت بردند به خصوص در اسكانديناوي. در دهه 80 حق فرد بودن را به دست آورديم، حق حريم خصوصي داشتن و حتي خودخواه بودن را. استعداد برخي در اين نوع شرايط شكوفا شد. همه ما متفاوت هستيم. دوست دارم كمي بيشتر از دوستانم، اشتراكي تر باشم ولی آدم هايي را هم ديده ام كه در منزل اي اشتراكي زندگي مي كنند. دستور ساخت ذاتي ندارد. اگر خواهان بخشيدن باشيد، خواهان قسمت كردن هستيد و اگر در مورد ديگران كنجكاو هستيد بايد بگويم زندگي اشتراكي، ارزش تلاش كردن را دارد. بسياري از آدم ها از تنهايي ارزش شكايت دارند و با اين حال بسياري از آدم ها جدا از ديگران زندگي مي كنند. حتي زوج هايي هستند كه در آپارتمان ارزش جدا از همديگر زندگي مي كنند. من توصيه مي كنم اين آدم ها منزل اي بخرند و چند نوشيدني تهيه و با همديگر زندگي كنند. موضوعي در فيلم است كه من را ناراحت مي كند، پايان فيلم خيلي تاريك هست. ولی من واقعا دلتنگ زندگي در منزل هاي اشتراكي هستم و آن را توصيه مي كنم. حرف فيلم اين است كه اگر كنار يكديگر باشيد مي توانيد از هر چيزي جان سالم به در ببريد. حتي مي توانيد از غم فوت يك كودك بيرون بيايي. در آخر روز آنها دور ميز مي نشينند و مي گويند و مي خندند چراكه دور هم هستند. اين پيامي است كه وقتي فيلم را مي ساختم راجع به اش فكر مي كردم. مشخصا همه آن را از نگاهي فردي ديده اند و وقتي فيلم به پايانش نزديك مي شود، دردناكي داستان بيشتر مي شود ولی بايد بگويم، دلم براي اين سبك از زندگي تنگ شده است است.

وقتي «جشن» را ساختم، احساس مي كردم «فيلمي است راجع به منزل اي پر از آدم هاي ديوانه كه دور يك ميز مي نشينند و به همديگر تهمت مي زنند.» بارها در كودكي در چنين موقعيتي قرار گرفتم. از بزرگ شدن در اين منزل واقعا لذت برده ام. براي من دوره اي طلايي بود كه عميقا دلم برايش تنگ شده است هست. مشخصا، منزل پر از درگيري و جنگ هاي داخلي بود ولی در مجموع زندگي زيبايي بود. هر سه اين فيلم ها- «جشن»، «شكار» و «كمون» به شدت تحت تاثير اين دورانم هست. موقعيت مورد علاقه ام در سينما وقتي است كه صحنه اي را دور يك ميز و با آدم هايي كه با همديگر حرف مي زنند، فيلمبرداري كنم.

فكر مي كنم در دهه 1970 آدم هاي زيادي سركوب شدند و بسياري از نحوه فكر گروهي لذت بردند به خصوص در اسكانديناوي. در دهه 80 حق فرد بودن را به دست آورديم، حق حريم خصوصي داشتن و حتي خودخواه بودن را. استعداد برخي در اين نوع شرايط شكوفا شد. همه ما متفاوت هستيم. دوست دارم كمي بيشتر از دوستانم، اشتراكي تر باشم ولی آدم هايي را هم ديده ام كه در منزل اي اشتراكي زندگي مي كنند. دستور ساخت ذاتي ندارد. اگر خواهان بخشيدن باشيد، خواهان قسمت كردن هستيد و اگر در مورد ديگران كنجكاو هستيد بايد بگويم زندگي اشتراكي، ارزش تلاش كردن را دارد.

روزنامه اعتماد

واژه های کلیدی: احساس | زندگي | داستان | داستان | اخبار فرهنگی و هنری

دانلود


دانلود فایل ها

نویسنده : topsblog

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتاب خارجی معروف
  • قیمت کیندل
  • فروشگاه کتاب خارجی
  • خرید کتاب الکترونیکی خارجی
  • خرید کتاب خارجی آنلاین
  • خرید کتاب زبان اصلی قانون
  • کتاب های اقتصاد اورجینال
  • کتب کتابخانه وAPI زبان اصلی
  • کتاب های بازیهای کامپیوتری اورجینال
  • دانلود منابع مرجع اخلاق کسب و کار
  • خرید کتاب های کامپایلرها از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی زبان مدلسازی
  • خرید کتاب زبان های برنامه نویسی زبان اصلی
  • خرید کتاب تکس لاتکس زبان اصلی
  • دانلود منابع مرجع نرم افزار آفیس
  • خرید کتاب نرم افزار های ادوبی زبان اصلی
  • منابع اورجینال نرم افزار ماکرومدیا
  • کتب نرم افزار CAD زبان اصلی
  • هاردکپی کتاب های محاسبات علمی
  • دانلود منابع مرجع شبکه